کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا

وبلاگ اطلاع رسانی کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا

کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا

وبلاگ اطلاع رسانی کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا

مشخصات بلاگ
کتابخانه باقرالعلوم (ع) شهرستان صومعه‌سرا

این وبلاگ متعلق به کتابخانه عمومی باقرالعلوم (ع)می باشد، که اخبار و موضوعات وابسته به آن، در این وبلاگ درج میگردد. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید و ما را در ساختن هر چه بهتر این وبلاگ یاری نمایید.
آدرس: صومعه سرا، خ. جعفری، داخل پارک کودک.
تلفن:44322161-013

بایگانی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است


 

ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است که بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شکافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت

خصلت آفتاب است که هماره گام بر فرق ظلمت مى‏نهد و در لحظه‏هاى تاریک، بر افق زمان مى‏روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشکار سازد.

او نیز در عصر حاکمیت جور و تشتت اندیشه‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

ولادت امام محمد باقر

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و کتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى که نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است  بیشتر محققان  سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاکیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع)

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است که افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد . براى وى کنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

نام و کنیه امام محمد باقر

نام آن حضرت محمد است.این نامى است که رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد که سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ کرده است.از بیان او ـ که به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود که نامگذارى امام باقر( ع) به وسیله پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته است.

القاب امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است

این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح کرده‏اند.

در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است.

ـ شکافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگیهاى دانش بود

ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى که در اختیار داشت، باقر نامیده شد.

ـ بدان جهت که در نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. 

  ـ احکام را از متن قوانین کلى، استنباط و استخراج مى‏کرد.   

  ـ شاکر

 ـ هادى

ـ امین، شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص)


فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحق عطار کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم است. ولادتش به سال 537 در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است.از ابتدای کار او اطلاعی در دست نیست جز آنکه نوشته اند پدر وی در شادیاخ نیشابور، عطار عظیم القدری بود و بعد از وفات او فریدالدین کار پدر را دنبال کرد و دکان عطاری (دارو فروشی) آراسته داشت.

مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره ی تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه ی آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است. با توجه به اشاره ی شاعر، معلوم می شود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکی و داروگری دست داده بود و او آثاری در همان ایام پدید آورد. بنابراین افسانه ی معروفی که درباره ی انقلاب حال عطار موجود است ساختگی به نظر می آید. درباره ی این حادثه جامی چنین آورده است: «گویند سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول معامله بود، درویشی آنجا رسید و چندبار- شیءالله گفت. وی به درویش نپرداخت. درویش گفت ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت چنانکه تو خواهی مرد! درویش گفت تو همچون من می توانی مرد؟ عطار گفت: بلی! درویش کاسه ی چوبین داشت، زیر سرنهاد و گفت الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد، دکان‌بر‌هم‌زد‌و‌به‌این‌طریق‌در‌آمد.»
عرفا درباره مشایخ متقدم از اینگونه اقوال بسیار دارند. مسلماً انقلاب حال عطار در همان اوان که از راه پزشکی و داروفروشی به خدمت خلق سرگرم بود، دست داد و او که سرمایه ی کثیری از ادب و شعر اندوخته بود، اندیشه های عرفان خود را به نظم روان دل انگیز در می آورد و همچنان به کار خود ادامه می داد و این حالت بسیاری از مشایخ بود که وصول به مقامات و مدارج معنوی آنان را از تعهد مشاغل دنیوی و کسب معاش باز نمیداشت.
نورالدین عبدالرحمن جامی، یعنی قدیمی ترین کسی از متصوفه که به زندگی عطار اشاره کرده، او را از مریدان شیخ مجدالدین بغدادی - معروف به خوارزمی - از تربیت یافتگان شیخ نجم الدین کبری شمرده است. اگر چه عطار در ابتدای تذکرةالاولیا به رابطه ی خود با مجدالدین بغدادی اشاره کرده است، لیکن در آنجا تصریحی نیست بر اینکه از پیروان و تربیت یافتگان وی باشد. به هر حال عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراء النهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی نیز رسید. می گویند در پیری شیخ هنگامی که بهاءالدین محمد پدر جلال الدین محمد معروف به مولوی با پسر خود رهسپار عراق بود، در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود، بداد.
عطار مردی پرکار و فعال بود و چه هنگام اشتغال به کار عطاری و چه در دوره ی اعتزال و گوشه گیری، که گویا در اواخر عمر دست داده بود، به نظم مثنویهای بسیار و پدیدآوردن دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات خود و تألیف کتاب نفیس و پر ارزش تذکرةالاولیا سرگرم بود. دولتشاه درباره آثار او گوید: « و شیخ را دیوان اشعار بعد از کتب مثنوی چهل هزار بیت باشد از آن جمله دوازده هزار رباعی گفته و از کتب طریقت تذکرةالاولیاء نوشته و رسایل دیگر به شیخ منسوب است، مثل اخوان الصفا و غیر ذلک و از نظم آنچه مشهور است این است: اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات، وصیت نامه، منطق الطیر، بلبل نامه، حیدرنامه، شترنامه، مختارنامه و شاهنامه. دوازده کتاب نظم است و می گویند چهل رساله نظم کرده و پرداخته؛ اما نسخ دیگر متروک و مجهول است و قصاید و غزلیات و مقطعات شیخ به همراه رباعیات و کتب منثور وی از صدهزار بیت افزون‌است.»
شاعر خود در قسمتی از منظومه خسرو نامه ی خویش مثنویات خود را نام برده است. غیر از آنچه در قول دولتشاه و ابیات عطار دیده ایم آثار متعدد دیگری را نیز بدو نسبت داده اند و به قول هدایت در ریاض العارفین «گویند کتب شیخ یکصد و چهارده جلد است» و این عدد حقیقتا اغراق آمیز به نظر می رسد.
غیر از اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات (یا جوهر ذات)، وصیت نامه، منطق الطیر، بلبل نامه، حیدرنامه، (یا حیدری نامه)، شترنامه، مختارنامه، شاهنامه، خسرونامه (یا گل و خسرو)، دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات که تاکنون دیده و گفته ایم، منظومه ای دیگر به نام مظهر العجایب، هیلاج نامه، لسان الغیب، مفتاح الفتوح، بیسر نامه (یا پسرنامه)، سی فصل و جز آنها را هم بدو منسوب دانسته اند که بعضی از آنها به سبب رکاکت الفاظ و سستی فکر و اندیشه و اظهار تمایل شدید و متعصبانه به تشیع، مسلماً از عطار نیشابوری نیست و از‌شاعر‌دیگریست‌که‌به‌عطار‌نسبت‌یافته‌است.
مرحوم استاد سعید نفیسی در کتاب خود درباره ی شرح احوال عطار، در این باره بحثی مستوفی دارد که باید به آن مراجعه کرد. با این حال باید متوجه بود که نفی انتساب بعضی از منظومه های منسوب به عطار نیشابوری، دلیل آن نمی شود که آثار منظوم او را اندک بدانیم زیرا شاعر خود کثرت اشتغال خویش را به شعر و به نظم منظومه های گوناگون یاد کرده و به اینکه معاصران به همین سبب وی را"بسیارگوی" دانسته بوده اند اشاره نموده‌است.
از میان این مثنویهای عرفانی دل انگیز از همه مهمتر و شیواتر که باید آن را تاج مثنویهای عطار دانست، منطق الطیر است؛ منظومه ای رمزیست بالغ بر4600 بیت که موضوع آن، بحث طیور در مورد یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است. مراد از طیور در اینجا سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است.
از میان انواع طیور که اجتماع کرده بودند هدهد سمت راهنمایی آنان را پذیرفت (= پیر مرشد) و آنان را که هر یک به عذری متوسل می شدند (تعریض به دلبستگی ها و علایق انسان به جهان که هر یک به نحوی مانع سفر او به سوی حق می شود)، با ذکر دشواریهای راه و تمثل به داستان شیخ صنعان، در طلب سیمرغ به حرکت در آورد و بعد از طی هفت وادی صعب که اشاره است به هفت مرحله از مراحل سلوک( یعنی : طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا)، بسیاری از آنان به علل گوناگون از پای در آمدند و از آن همه، مرغان تنها سی مرغ بی بال و پر و رنجور باقی ماندند که به حضرت سیمرغ راه یافتند و در آنجا غرق حیرت و انکسار و معترف به عجز و ناتوانی و حقارت خود شدند و به فنا و نیستی خود در برابر سیمرغ توانا آگهی یافتند تا بسیار سال برین بگذشت و بعد از فنا زیور بقا پوشیدند و مقبول درگاه پادشاه گردیدند.
این منظومه عالی کم نظیر که حاکی از قدرت ابتکار و تخیل شاعر در به کار بردن رمزهای عرفانی و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است، از جمله شاهکارهای جاویدان زبان فارسی است. نیروی شاعر در تخیلات گوناگون، قدرت وی در بیان مطالب مختلف و تمثیلات و تحقیقات و مهارت وی در استنتاج از بحثها، و لطف و شوق و ذوق مبهوت کننده او در تمام موارد و در تمام مراحل، خواننده را به حیرت می افکند و بدین نکته اقرار می دهد که پرگویی عطار که معاصران او می گفته اند، از مقوله ی گفتار مکثاران( زیاده گویان ) دیگر نیست که بیهوده گویند. این مرد چیره دست توانا و این عارف واصل دانا، حقایق فراوان را به سرعت درک می کرد و با زبانی که در روانی و گشادگی از عالم بالا تاییدات بی منتهی داشت، به نظم در می آورد. شاعری کردن دراین موارد برای او به منزله ی سخن گفتن مردی بود که به فصاحت و بلاغت خود گرفته باشد و هر چه گوید فصیح و بلیغ باشد. وجود چنین منظومه ی عالی کم نظیری است که ما را از قبول منظومه ی سست و بی مایه ای مانند مظهرالعجائب و لسان الغیب به نام عطار باز می دارد. غالب منظومه های عطار و همچنین دیوان قصائد او در ایران و هند به طبع رسیده و بعضی از آنها مکرر چاپ شده است.
اثر منثور عطار، کتاب تذکرةالاولیاء اوست که از کتب مشهور پارسی و از جمله مآخذ معتبر در شرح احوال و گفتارهای مشایخ صوفیه است. در این کتاب سرگذشت نود و شش تن از اولیاء و مشایخ با ذکر مقامات و مناقب و مکارم اخلاق و نصایح و مواعظ و سخنان حکمت آمیز آنان آمده است. شیوه ی نگارش این کتاب بر همان منوال است که در آثار منظوم عطار می بینیم؛ یعنی نثر آن ساده و دور از تکلف و مقرون به فصاحت طبیعی کلام پارسی است و تألیف آن باید در پایان قرن ششم یا اوایل قرن هفتم صورت گرفته باشد.

عطار در قتل عام نیشابور به سال 618 به دست سپاهیان مغول به شهادت رسید و مزار او هم در جوار آن شهر است.
عطار بحق از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. کلام ساده و گیرنده ی او که با عشق و اشتیاقی سوزان همراه است، همواره سالکان راه حقیقت را چون تازیانه ی شوق به جانب مقصود راهبری کرده است. وی برای بیان مقاصد عالیه ی عرفانی خود بهترین راه را که آوردن کلام بی پیرایه ی روان و خالی از هر آرایش و پیرایش است، انتخاب کرده و استادی و قدرت کم نظیر او در زبان و شهر به وی این توفیق را بخشیده است که در آثار اصیل و واقعی خود این سادگی و روانی را که به روانی آب زلال شبیه است، با فصاحت همراه داشته باشد. وی اگر چه در ظاهر کلام خود وسعت اطلاع سنائی و استحکام سخن و استادی و فرمانروایی آن سخنور نامی را در ملک سخن ندارد، ولی زبان نرم و گفتار دل انگیز او که از دلی سوخته و عاشق و شیدا بر می آید حقایق عرفان را به نحوی بهتر در دلها جایگزین می سازد و توسل او به تمثیلات گوناگون و ایراد حکایات مختلف هنگام طرح یک موضوع عرفانی مقاصد معتکفان خانقاه ها را برای مردم عادی‌بیشتر‌و‌بهتر‌روشن‌و‌آشکار‌می‌‌دارد.
و جامی شاعر سخن شناس درباره ی او گفته است: «آن قدر که اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید در مثنویات و غزلیات وی اندراج یافته، در سخنان هیچ یک از این طایفه یافته نمی شود.»

منبع: تبیان